سما بابایی | حالا هر دو از دنیا رفتهاند. هم سعید راد و هم نوری کسرایی، یکیشان پس از سالها سکوت، تنها در خانهاش و دیگری در خانهی سالمندان. هیچکدام مرگ باشکوهی نیست برای دو هنرپیشهای که روزگاری ستارههای بلامنازعِ سینمای ایران بودند، آنان البته ستارههای متفاوتی بودند از آن سینمای عامهپسند و امپراطوری فیلمهای فارسی که یک پای همیشگیاش مردِ قهرمانِ لوطی مسلکی بود و طرفِ دیگرش زنی فریبخورده و همیشهی خدا هم این مرد بود که به دادِ زن میرسید و او را از ننگِ زندگیاش میرهانید.
به گزارش فیلمنیوز، قصدِ کمانگاری یا حتی قضاوت دربارهی فیلمهایفارسی را نداریم که اگر نگاهی به فیلمهای امروز سینمای ایران کنید، آنان بسیار هم قابلِ تامل است و حتی شریف. اما این دو ستاره (راد و کسرایی) تلاش کردند تا خودشان را تا آنجایی که میتوانند از این سینما دور نگاه دارند و برای همین جزو بازیگرانِ سینمای موجِ نوی ایران شدند، نهاینکه هیچگاه فیلمِ بد بازی نکردند؛ اما تلاششان برای حضور در فیلمهای متفاوت و گاه چشمپوشی از دستمزدهای گزاف، ستایشبرانگیز است. این دو در سه فیلم (تنگنا، تیغ آفتاب و مسلخ) با هم بازی کردند که نگاهی کوتاه به آن خواهیم داشت.
تنگنا | کارگردان: امیر نادری| 1352
«تنگنا» فیلمی تلخ است. به قول خود کارگردان، دیوارِ تنگنا را دست بلند حادثه می سازد و حادثه، چیزی جز ارادهی انسان نیست. انسان، که سلول دیوارهای زندان تنگ خویش است. فیلم نادری توانست با حضور موثرِ راد و کسرایی و با ضرباهنگ و ریتم قوی، داستان جذاب و گیرا و تصویر تلخ، اما واقعگرایانه خلق کند. تنگنا قصهی سرگشتگی یک مرد (علی خوشدست) است که همه میخواهند به او نارو بزنند و این تنها نامزدش (پروانه با بازی نوری) است که قصد کمک به او را دارد. راد در این فیلم، نقش انسانی دردمند و ضعیف را بازی میکند که انگار تسلیم سرنوشت محتوم خویش است و نوری را نیز با خود به چاهِ عمیقی میبرد که از آن گریزی نیست. علی خوشدست، ضد قهرمانی است که هم آن زمان و هم این زمان نمونههایش بسیار است. موسیقی اسفندیار منفردزاده و صدای پرخش و غمگینِ فریدون فروغی نیز انگار مرثیهای برای علی و پروانه است. دو انسانِ محصور در شهری که دل بستن به کسی و امید به فریادرسی دیگران سرابی بیش نیست. شاید برای همین است که علی هنگام مرگ بالا میآورد تا نشانی باشد بر تمام کثیفیهای یک شهرِ زشت.
تیغ آفتاب | کارگردان: امیر شروان | 1352
تیغ آفتاب دیگر فیلمی است که راد و کسرایی در آن همبازی بودند. سعید راد سه فیلم دیگر (دو آقای با شخصیت، همراهان و آقای لر) نیز با شروان داشت و البته در این میان «تیغ آفتاب» فیلم متفاوتی است. نوری کسرایی در این فیلم، دوباره در نقش زنی معروفه به نام محبوبه ظاهر شد، اما این بار در پرسونای زنی که باعث امید یک قاچاقچی به ترک خلاف می شود و به او کمک می کند تا از پاپوشی که برایش دوخته شده، بگریزد. اگر در سینمای آن دوران زنان تنها معشوقههایی بودند که بی مردان هیچ نبودند یا بدکارانی تلقی میشدند از قشرِ پایینِ جامعه که باید مردی میآمد و آنان را نجات میداد، در «تیغ آفتاب» این محبوبه است که باعث رستگاری منصور میشود. محبوبه در این فیلم زنی است که اگرچه گذشتهی قابل دفاعی ندارد؛ اما هم خود و هم مرد داستان را از منجلابی که در آن گرفتار آمدهاند، رها میکند.
مسلخ | کارگردان: هادی صابر | 1353
سعید راد و نوری کسرایی در «مسلخ» با پرویز صیاد همبازی شدند. نوری در این فیلم نقش زنی کافهای را بازی میکرد که قصد اخاذی از دو مرد فیلم (صیاد و راد) را دارد. او باعث به هم خوردن رابطهی دو دست و متلاشی شدن زندگی یکی از آن دو و سببِ کشمکشهای مرگآور می شود. نوری کسرایی در این فیلم اگرچه باعث به همخوردنِ زنندگی راد میشود، اما خود زنی ستم دیده از اجتماع است. زنی که البته حضورش بسیار کُنشمند است و ضلع سوم مثلثی را ایجاد میکند که در اثر وضعی مستقیم و پیش برنده روی دیگر شخصیتها تاثیر میگذارد. او در اثرِ صابر، گاهی شیطان صفتانه و فریبکار و گاه اغواگرانه در پی صدمه زدن به مردهای قصه است و چرا نباید این کار را بکند؟ مگر کسی در زندگی به او رحم کرده است که حالا او نگرانِ کسِ دیگری باشد؟ مسلخ البته فیلمی نیست که بشود آن را جزو آثار موج نوی سینما دانست؛ اما بازیگری چون «سعید راد» را داشت که کمتر در فیلمهای تجاری بازی کرد و پیشتر از این فیلم با «تنگنا»ی امیر نادری خوش درخشیده بود.