فریدون جیرانی هم روزنامهنگار خوبی است، هم منتقد منصفی، هم نویسنده پردانش و خوش قلمی، هم فیلمساز پر جرأت و صاحب ژانری و هم مجری محترم و مسلطی و همه اینها مدیون یک چیز است که کم هستند و انگشت شمار کسانی که به آن جایگاه در دانستن تاریخ سینما رسیده باشند، که بتوانند لحظه لحظه آن تاریخ را در بستر فعالیتها دستآویز رسیدن به اصل مورد هدف قرار دهند. جیرانی در یک کلام عاشق سینماست.
به نظر من جیرانی مهرش را با فیلم «قرمز» بر تاریخ سینما کوبید و با کارگردانی یک عاشقانه جنونآمیز توانست نگاه منتقدین و مردم هر دو را به خود جلب کند. این موفقیت را مدیون شناخت درست از مردم و علایقشان و منتقدان و سلایقشان توأمان باید دانست.
در دهه 80 با ساخت «صورتی» که توجه نشاندادن او به علاقه مردم به کمدی است شروع میشود. یک کمدی رمانتیک با پایان خوش که در میان منتقدان و طرفدارانش جایگاهی پیدا نمیکند و او با هوش همیشگیاش بلافاصله «سالاد فصل» را میسازد و مخاطب همیشگیاش را خوشحال و راضی نگه میدارد.
سهگانه «ستارهها» از علاقه شخصی او به تاریخ سینما شکل میگیرد و مخاطب خاص دارد.
دهه 80 را جیرانی با «پارک وی»، «قصه پریا» و «من مادر هستم» به پایان میبرد که باز سهگانهای در ژانر ثبت شده بهنام خود اوست. جیرانی با راهاندازی برنامه هفت و ارتباط با جوانهای سینما، خودش را تازه و به روز نگه داشته و میداند سینما دارد سختتر و سختتر میشود و مردم با دسترسی آسان به سینمای جهان سلایقشان هی دارد پیچیدهتر میشود و هرگز برنامه هفت به اوجش که با جیرانی بود نتوانست برگردد و نخواهد توانست.
«خفهگی» و «آشفتهگی» برای فیلمسازی به سن او تجربه هوشمندانه پرجرأتی است. و من، کارگردانیام را در تلویزیون با تهیهکنندگی فریدون جیرانی آغاز کردم. با فیلم تلویزیونی «پل» که در 3 هفته ساخته شد و تجربه فراموش نشدنیای بود.
خواندن و خواندن و بیشتر خواندن و دانستن و دانستن و بیشتر دانستن و نو شدن و نو شدن و همیشه نو ماندن. عاشق بودن و عاشق ماندن و عاشقانه ساختن درسی بود که از او گرفتم و وقتی «نیمه شب اتفاق افتاد» را ساختم و به من گفت عاشقانهاش را درخشان درآوردی انگار از استاد عاشقی مهر تأییدی گرفتم. حفظ و بزرگداشت جیرانی، ضبط و حراست از تاریخ سینما و عاشق مجنون آن است. عمرشان پربار و طولانی.